مرکز مطالعات ژاپن | ترجمه: سید آیت حسینی |
دانشجویان جوان دانشگاه مومویاما گاکوئين[1] شهر ايزومی[2] در استان اوساکا، پيرمردی را در ميان خود میبينند که هميشه در کلاس با جديت تمام روبرو را نگاه میکند و با قامتی راست و تمرکز زیاد به درسها گوش میدهد. اين مرد نوبوکاتسو موراکاوا[3] نام دارد که از شهر اوساکا به اين دانشگاه میآيد. موراکاوا اکنون 99 ساله است.
دو روز در هفته با اتوبوس و قطار فاصله دو ساعته خانه تا دانشگاه را میپيمايد تا در کلاسهای تاريخ سياست بينالملل و حقوق بينالملل دانشگاه شرکت کند.
جای هميشگیاش در کلاس، صندلی وسط رديف اول است. هر روز به محض رسيدن به کلاس از داخل کولهپشتیاش تشکچه کوچکی بيرون میآورد و روی صندلی میگذارد. بعد از نشستن، ذره بين و نوشتافزارش را آماده میکند و منتظر شروع کلاس میماند.
طول هر کلاس 90 دقيقه است. در اين مدت لحظهای تمرکز خود را از دست نمیدهد. با دقت به حرفهای استادها گوش میکند، يادداشت برمیدارد و هرآنچه روی تختهسياه نوشته میشود را بی کم و کاست به دفترش منتقل میکند. علاوه بر اين دفترچه يادداشت، دفتر ديگری هم در خانه برای پاکنويس کردن دارد.
«لغتهایی را که نمیفهمم يادداشت میکنم تا در خانه دنبال معنیشان بگردم.»
حتی دانشآموزان کنکوری در مقابلش کم میآورند.
از بچگی دلش میخواست درس بخواند. اما بعد از اتمام دبستان مجبور شد کار کند. وضع مالی خانواده اجازه رفتن به مدرسه راهنمایی را نمیداد. سالهای قبل از جنگ خانوادههای دور و بر موراکاوا همگی روزگار سختی داشتند.
«حالا من هيچ، طفلک بچههايی که درسشان خوب بود واقعاً گناه داشتند. شده بود با هم، به خاطر اين که نمیتوانيم درس بخوانيم گريه کرده بوديم.»
يک بار به سرش زده بود شايد بتواند وارد مدرسه شبانه شود و خودش درس خوانده بود تا در مدرسه تجارت پذيرفته شده بود، اما پدرش با ادامه تحصيل مخالفت کرده بود.
بعد از شروع جنگ اقيانوس آرام[4] او را به خط مقدم جبهه در برمه فرستادند تا امدادگر ارتش باشد. هنگام عقب نشينی تير میخورد و مجروح میشود و مرگ همرزمان زیادی را به چشم خود میبيند. ميدان جنگ محل نبرد با گرسنگی هم بود.
«همه چيز میخورديم. مار، بچه قورباغه… خیلیها از گرسنگی مردند. گاهی با خودم فکر میکنم چه شد که من زنده ماندم.»
بعد از جنگ در يک کارخانه توليد پوشاک مشغول کار میشود و بعد از بازنشستگی هم او را مشاور فنی آنجا میکنند تا 85 سالگی. در 93 سالگی به عنوان مستمع آزاد وارد دانشگاه میشود و بالاخره به آرزوی دوران کودکیاش که درس خواندن بود میرسد.
میگويد انگيزه اصلی او از گذراندن کلاسهای تاريخ ژاپن و تاريخ جهان آن بود که دليل وقوع جنگ خانمانسوزی را که خود در جوانی تجربه کرده بود دريابد. بعد از مطالعه بيشتر متوجه میشود که راه حل تقابلهای بينالمللی را نه در جنگ که در نيروی ديپلماسی بايد جست و از آنجا به سياست بينالملل علاقه مند میشود.
«الان در مراکز خريد زير زمينی اوساکا همه جوانها با سر و وضع شيک و تميز قدم میزنند، ولی وقتی جنگ تمام شده بود اوضاع اينطور نبود. آنوقتها همهجا بچهها با صورتهاي کثيف و سياه روی زمين پخش و پلا بودند. اينها را که میبينم فکر میکنم هر طور که شده بايد جلوی شروع جنگ را گرفت.»
از سوی ديگر محرک اصلی خود در دانشگاه رفتن را کنجکاوی بیاندازه میداند. اخيراً در کلاسهای زبان انگليسی هم شرکت میکند.
«اين روزها آگهیهای تبليغاتی هم انگليسی شدهاند. آدم نمیفهمد چه میگويند. از وقتی کلاس رفتهام با لغتنامه تقريباً سر درمیآورم چه نوشتهاند.»
از 15 سال پيش که همسرش را از دست داد تنها زندگی میکند. خودش میگويد:
«بچه و نوه هم دارم، اما آدم تنهايي راحت تر است.»
خودش آشپزی میکند.
«گاهی خرابکاری میکنم، ولی وقتی ياد زمان جنگ میافتم، همه چيز میتوانم بخورم.»
روزهايی که کلاس ندارد به تفريحش يعنی عکاسی میپردازد. میگويد قصد دارد زمستان امسال از غروب خورشيد در آبهای خليج اوساکا عکاسی کند.
آقای موراکاوا دسامبر امسال 100 ساله میشود.
«تا 103 يا 105 سالگی میخواهم دانشگاه را ادامه بدهم. هنوز خيلی چيزها هست که نمیدانم.» / http://japanstudies.ir