{مرکز مطالعات ژاپن} /
علیرضا امانی| |دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات ژاپن ـ دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران|
در کشور ژاپن، احزاب سیاسی در طی دوره دگرگونی های سریع سیاسی پدید آمدند که با جنبش اصلاح طلبانه می جی در سال 1868 آغاز شد. در سال 1874، جنبش آزادی و حقوق مردم[1] تقاضایی مبنی بر ایجاد قانون اساسی و تشکیل مجلس منتخب مردم منتشر کرد. پس از آن انجمن میهن پرستان [2]تشکیل شد که در سال 1881 تبدیل به حزب آزادی[3] شد و نام خود را در سال 1900 به سِیوکای[4] تغییر داد. پس از جنگ جهانی دوم، این حزب مجددا به عنوان حزب آزادی احیاء شد. در سال 1882، حزب پیشرو مشروطه(立憲改進党(りっけんかいしんとう))[5] و حزب سلطنتی مشروطه (立憲帝政党(りっけんていせいとう))[6] تاسیس شدند. حزب دیگر که به مین سیتو یا حزب مردمی دولت (民政党) معروف بود در سال 1927 تشکیل شد و پس از جنگ به عنوان حزب پیشرو احیاء گردید(進歩党)[7]، اما نام خود را به زودی به حزب دموکراتیک تغییر داد(民主党)[8].
ویژگی های احزاب سیاسی ژاپن مانند احزاب مناطق دیگر، بر اساس نوع محیطی شکل گرفته است که در آن به فعالیت می پردازد. این محیط دارای ویژگی های متعددی است،
1- مانند ارزش ها و اساطیر اجتماعی، عادات و سنن و روش هایی که در آن افراد خود را در نظام اجتماعی شناسایی می نمایند.
2- عامل دیگر ساختار رسمی سیاسی می باشد که که در مورد ژاپن حالت پارلمانی/ کابینه دولتی می باشد.
در مدل پارلمانی، قوای مجریه و مقننه به گونه ای ترکیب شده اند که نخست وزیر و کابینه دولت رهبری مورد نیاز برای پارلمان و بروکراسی را فراهم نموده اند. 3- عامل سوم نوع سیستم مورد استفاده برای انتخاب مردم برای پارلمان میباشد. سیستم های گوناگونی از این دست وجود دارند. برای مثال حوزه های تک عضوی که در آنها انتخابات تنها نیازمند اکثریت آراء می باشد و یا سیستم نمایندگی نسبی که در آن کرسی های پارلمان بر اساس درصد آراء دریافت شده توسط هر حزب تقسیم می شود. دو مورد از مهم ترین نمودهای احزاب سیاسی سازمان دهی و ایدئولوژی می باشد.
برای مثال می توان سازمان های مردم توده را نام برد که عضویت در آنها نیازمند مشارکت فعالانه در مسائل حزبی میباشد. احزاب دیگر سازمان دهی ضعیفی دارند و رهبریت آن نه تنها قدرت قابل ملاحظه ای دارد، بلکه از استقلال بالایی برخوردار است، که آن را میتوان از ویژگی های اکثر احزاب محافظه کار دانست. متغیر دوم میزان پیوند روانی است که میان حزب و پیروان آن بر اساس ایدئولوژی مشترک وجود دارد.
در مدل عضویت توده احزاب، فعالیت های سیاسی و در پاره ای از موارد اجتماعی رای دهندگان برنامه ها و سازماندهی حزب را فرا گرفته است. برخی از احزاب مخالف در کشور ژاپن، مانند حزب سوسیالیست و حزب دولت پاک(公明党)[9] بر عضویت و ایدئولوژی تاکید فراوانی دارند. سازمان دهی حزب حاکم، حزب لیبرال دموکرات[10](自由民主党=自民党)، بر اساس سیاستمداران مجزا می باشد، و اختلاف و چند دستگی قابل توجهی در درون حزب وجود دارد. ایدئولوژی برای LDP و حامیان آن اهمیت چندانی ندارد. تمامی احزاب سیاسی ژاپن دارای سازمان های ملی هستند که اولین زیر مجموعه آنها در سطح استانی وجود دارد. به طور کلی، از وظایف این واحد های استانی می توان موارد زیر را نام برد: اجرای دستورات حزب ملی، فعالیت های هماهنگ کننده واحد های پایین تر حزب، تنظیم سیاست های حزب در مورد مسائل خاص در سطح استانی، نظارت بر فعالیت های عضو حزب در پارلمان و پیشنهاد تایید کاندیدا های احزاب ملی در پارلمان ژاپن.
اگرچه چندین حزب در سیستم ژاپن وجود داشته است، حزب لیبرال دموکرات در اکثر مواقع از سال 1955 قدرت را در دست داشته است . حزب لیبرال دموکرات هنگامی که فاقد اکثریت آراء پارلمان بود و یا هنگامی که نیاز به تحکیم مرز های خود داشت به تشکیل ائتلاف با سایر احزاب اقدام نمود. اما بر خلاف سیستم های چند حزبی که در آنها دولت ائتلافی از فعالیت های استاندارد می باشد، تشکیل ائتلاف را نمی توان ویژگی بارز سیاست های پارلمانی ژاپن دانست. علاوه بر آن، در سیستم های چند حزبی، سقوط دولت های هنگام فروپاشی ائتلافی که دولت بر اساس آن تشکیل شده است از رخداد های معمول و طبیعی به حساب می آید. در سال 1993، حزب لیبرال دموکرات جایگاه قدرت خود را سیستم سیاسی از دست داد، و پس از آن دوره ای از دولت های ناپایدار ائتلافی به وجود آمد. اما تا آن زمان، ثبات دولت قانون بوده است.
هویت تعصب آمیز در میان رای دهندگان ژاپنی بسیار ضعیف است. استوین رید بیان می نماید که حدود 40 تا 50 درصد از رای دهندگان فاقد ماهیت تعصب آمیز می باشند. حتی حزب لیبرال دموکرات تنها از 30 درصد از حمایت یکپارچه رای دهندگان بهره مند بوده است. برخی از این آراء از طرف گروه هایی از مردم است که اگرچه با سیاست های حزب لیبرال دموکرات مخالف هستند، اما صرفا برای اینکه تا حدودی بر روی دولت تاثیر و نفوذ داشته باشند به این حزب رای می دهند. عدم وجود هویت رای دهنده حتی در احزابی وجود دارد که در آنها ایدئولوژی یکی از منابع بسیار مهم هویت می باشد(共産党). رای دادن به احزابی که دارای ایدئولوژی های خاص می باشند، ضرورتا به معنای حمایت فلسفی از آن ایدئولوژی به حساب نمی آید. رای دادن برخی از رای دهندگان به حزب مخالف کمتر از روی همدلی با آن حزب بوده و بیشتر به خاطر ابراز نارضایتی کلی با نظام سیاسی صورت می گیرد. احزاب سوسیالیست به حمایت های اتحادیه های صنفی کارگری وابسته می باشند، اما این امر ارتباط کمتری با سیاست های سوسیالیستی دارد. سایر احزاب مخالف، مانند کومیتو(公明党)، قدرت خود را به وسیله قرار گرفتن در حاشیه اجتماع به دست می آورند. فراوانی بیش از حد احزاب جدید که در دهه 1990 به وجود آمدند، بازتابی از تمایل به اصلاحات سیاسی و به ویژه تحت کنترل در آوردن فساد می باشد.
موفقیت حزب لیبرال دموکرات به سابقه مطلوب این حزب در توسعه رونق اقتصادی بستگی دارد. دوره رونق اقتصادی نقش مطلوبی در دموکراسی ها ایفا میکند؛ دوره های اقتصادی بد باعث ایجاد مشکلات فراوانی برای حزب حاکم ایجاد می نماید. بخت مساعد و مستمر حزب لیبرال دموکرات همچنین به دلیل عدم وجود رقابت عملی می باشد.
احزاب مخالف قادر به رقابت فردی و یا حتی گروهی با قدرت حزب لیبرال دموکرات نبوده اند. حزب لیبرال دموکرات حمایت رای دهندگان را بر پایه ایدئولوژی و یا اولویت های سیاسی خود بسیج نکرده است؛ بلکه شکوفایی این حزب ارتباط نزدیکی با حفظ پیوند فردی میان رای دهندگان و سازمان های سیاسی محلی به نام کوان کای (後援会(こうえんかい))[11] دارد.
این سازمان ها که هدف از آنها ایجاد و حفظ پشتیبانی و حمایت برای سیاست مداران می باشد را نمی توان مکانیزم های حزبی دانست، بلکه به طور مستقیم به اعضای پارلمان ژاپن مربوط می گردد. اعضای پارلمان و کوِنکای آنها به عنوان پیوندی میان رای دهنده و دسته بندی حزب به خدمت گرفته می شوند. این گونه ارتباطات بر ساختار های رسمی حزب استوار نیست، بلکه بیشتر بر ارتباطات فردی اتکا دارد. کوِنکای به عنوان نقاط کانونی عمل می کند که منافع عمومی بسیاری از گروه های مختلف را ایجاد می کند که حوزه انتخابیه(ویا رای دهندگان) را تشکیل می دهند.
گروه های قوی، مانند انجمن های تجاری می توانند بر گروه حمایت از اعضای پارلمان تسلط داشته باشند. بنابراین، آنچه که در این سیستم کوِنکای مسلط پدید می آید، یک الگوی متمایل به نامزد انتخاباتی می باشد که در آن رای دهنده به جای اینکه برای حزب رای بدهد، در درون حزب رای می دهد، که این سیستم بیشتر شبیه به سیستم اولیه انتخاباتی امریکا می باشد. علی رغم معرفی یک سیستم انتخاباتی جدید، کوِنکای هنوز نیز به عنوان ارتباط بسیار مهمی میان نامزد انتخاباتی و رای دهنده باقی مانده است. اگرچه ایدئولوژی ارتباط کمی با رفتار های رای دهندگان دارد، اما احزاب را صرفا به وسیله جهت گیری های فلسفی آنها می توان از یکدیگر متمایز کرد. حزب لیبرال دموکرات به طور کلی دارای یک فلسفه محافظه کارانه است، اگرچه این فلسفه از جزمیت (دکترین) فاصله بسیار زیادی دارد. بالعکس برخی از احزاب مخالف، حوزه ایدئولوژیکی خاصی را برای خود تعیین کرده اند.
علاوه بر آن، احزاب مخالف تمایل دارند که تا حد امکان بر عقاید ایدئولوژیکی خود پایبند باشند و تمایل کمی به سازگاری تفکرات خود با شرایط در حال تغییر و یا اولویت های رای دهندگان از خود نشان می دهند. بنابراین، توانایی آنها در گسترش جذب نامزد انتخاباتی از محدودیت هایی رنج می برد. یک جایگاه ایدئولوژیکی خاص ممکن است برای رای دهندگانی جذاب باشد که به آن ایدئولوژی اعتقاد دارند، اما در مجموع ممکن است جذابیت کمی داشته باشد و در حقیقت برای افراد دیگر ناخوشایند باشد. احزاب ایدئولوژیک در جذب رای دهندگان جدید با مشکل روبرو می باشند، که به این معناست که قدرت آنها نسبتا ثابت باقی می ماند، مگر اینکه تغییر شرایط باعث شود که فلسفه خاص آنها جذابیت بیشتری پیدا کند. اگر فلسفه یک حزب جذابیت خود را از دست دهد، همانطور که برای حزب سوسیالیست ژاپن در دهه 1980 رخ داد، یا باید خود را مجددا خلق کند و یا با نابودی روبرو خواهد شد. تلاش های حزب سوسیالیست در توسعه تصویر جدیدی از خود به نظر موفقیت آمیز می آید.
ویژگی دیگر سیستم حزبی ارتباط ضعیف میان احزاب و طبقه بندی های اجتماعی فرهنگی جامعه می باشد. شکل گیری ائتلاف حزب و رای دهندگان بر اساس چنین طبقه بندی هایی به طور گسترده در سیاست انتخاباتی ژاپن وجود ندارد. هیچ چیزی شبیه به رای اسپانیولی و یا رای یهودی در ایالات متحده وجود ندارد. غیاب این عوامل همچنین به معنای این است که منبع بسیار مهمی از رقابت سیاسی وجود ندارد. هویت طبقه نیز تاثیر چندانی بر رفتار های رای دهندگان ندارد. سن نیز همبستگی ثابتی با اولویت های رای گیری ندارد. در سال های اخیر، رای دهندگان جوان تمایل بیشتری به رای دادن به احزاب پیشرو داشته اند، اگرچه احتمال رای دادن آنها کمتر بوده است. علاوه بر آن، زنان نیز در گذشته بیشتر از مردان تمایلات محافظه کارانه داشته اند. دلایل کمی وجود دارد که فرض کنیم که عوامل اجتماعی فرهنگی در آینده از اهمیت بیشتری برخوردار خواهند بود.
رقابت های انتخاباتی احزاب شامل تلاش برای ترغیب رای دهندگان از تمایل به رای دادن به سوی انتظارات آنها نمی شود. استفاده اطلاعاتی و دسترسی به رای دهندگان، به ویژه به وسیله تلویزیون توسط قانون محدود شده است. احزاب از طریق گروه های حمایتی و یا سایر سازمان ها مانند اتحادیه های صنفی به رای دهندگان دسترسی پیدا می کنند. در مجموع، رفتار های رای دهندگان بیشتر تحت تاثیر دوستان، خانواده و همکاران قرار دارد.
در سال 1994، پارلمان قوانینی را تصویب کرد که سیستم انتخاباتی را برای مجلس عوام پارلمان تغییر می داد. ترکیبی از حوزه های تک عضوی و نمایندگی نسبی جایگزین ترتیب حوزه های چند عضوی گردید. انتظار می رفت که این تغییرات یکپارچگی احزاب ملی رقابتی بیشتری را ایجاد نماید. نتایج را می توانید در بخش ضمیمه B ملاحظه نمایید.
احزابی که پس از جنگ احیاء شدند، جهت گیری سیاسی محافظه کارانه تری دارند. این گونه محافظه کاری بیشتر به نفع احزاب جناح راست می باشد، اما در عین حال آنها را با یک وضعیت دشواری روبرو کرده است. وضعیت عمومی، در حالی که ضرروتا محافظه کارانه بود، تحت تاثیر آسیب های شکست در جنگ متعادل شده بود، که ارتباط زیادی با سیاست های مبتنی بر اطلاعات نادرست دولت داشت. احزاب محافظه کار که با سیاست های زمان جنگ شناسایی می شدند نیاز داشتند تا بر میراث امپریالیستی گذشته غلبه کنند. این احزاب هنوز بر اصول بنیادین خود پایبند بودند در حالی که رویکرد های نوینی را برای دستیابی بر اصالت ملی ایجاد کرده بودند.
احزاب جناه چپ نیز با یک دوراهی از گونه ای متفاوت روبرو بودند. مخالفت آنها با سیاست های امپریالیستی ژاپن با نتایج به دست آمده در جنگ توجیه می شد. بنابراین، آنها تعهد خود را به دستور کار سوسیالیست باز سازی کرده و یک مبارزه شدید در برابر تجدید تسلیحات را به آن اضافه کردند. بااینحال، این رویکرد اشتیاق عمومی کمی ایجاد کرد و سرانجام حزب سوسیالیت آن را ترک کرد.
تجربه ارتش سالاری و جنگ سالاری به این معنا بود که ناسیونالیسم(ملی گرایی)، حد اقل بر حسب وفاداری شدید به دولت، ساکت شده بود. ابراز میهن پرستی و ملی گرایی در پرچم ملی، سرود ملی و سایر سمبل ها حد اقل به مدت دو دهه پس از جنگ کاملا از میان برداشته شد. کهن کیشی سلطنتی- دولتی اعتبار خود را از دست داده بود. با کاهش ظرفیت مشروطه امپراطور، قدرت واقعی امپراطور از میان رفت، با اینحال او به فرمانروایی خود ادامه داد. هنگامی که رهبران ژاپنی در صدد ارتقای میهن پرستی آمدند، خواندن سرود ملی و برافراشتن پرچم ژاپن حد اقل به مدارس این کشور بازگشت.
شکست در جنگ همیشه به معنای فروپاشی هویت جمعی نمیباشد. در حقیقت، در برخی از موارد خلاف این امر رخ می دهد که در آن شکست باعث ایجاد اهداف تازه ای می گردد. بدون شک حس “ما بودن” مردم ژاپن به قوت خود باقی ماند. این یکپارچگی اجتماعی توسط بسیاری از مردم غیر ژاپنی به عنوان خودبینی و تکبر در نظر گرفته شد. انزوای ژاپن توسط بیگانگان و افراد خارجی به عنوان نمادی از نگرش برترییت آنها در نظر گرفته شد. بیگانگان و افراد خارجی می توانند سال های متمادی در کشور ژاپن زندگی کنند و هرگز به لحاظ فرهنگی در این کشور مورد پذیرش قرار نگیرند.
هنگامی که مردم ژاپن در خارج از کشور زندگی کنند، تمایل زیادی به خود داری و حفظ نوعی انزوای شخصی از خود نشان می دهند، اگرچه تقاضای تعاملات اجتماعی در دنیای امروز مانع از انجام این کار می شود. جامعه شدیدا یکپارچه و از بسیاری جنبه ها بسته ژاپن روش هایی را به منظور ایجاد رویکرد های برون سوی جهانی جهت بررسی مردم سایر نقاط جهان و فرهنگ های جهان ایجاد می نماید. به طور یقین، این امر در تکوین فلسفه سیاسی معاصر ژاپن و یا حتی بیشتر در فرهنگ مردمی این کشور منعکس شده است. احزاب سیاسی، به اندازه نهاد های دیگر، اقدام به ترکیب تداوم و پیوستگی با سنن دیرینه خود پرداخته اند و رویکرد های نوینی به منظور رویارویی با واقعیت های سیاسی ایجاد کرده اند.
پای نوشت:
[1]自由民権運動
[2]愛酷者
[3]自由党
[4]政友会
[5]Rikken kaishinto
[6]Rikken teiseito
[7]Shinpoto
[8]Minshuto
[9]Komeito
[10]The Liberal Democratic party(LDP)
[11]koenkai