پرواز کبوتران در شصت و چهارمین سالگرد بمباران اتمی هیروشیما توسط آمریکا در پارک صلح هیروشیما
6 آگوست 2009
14 مرداد 1388
عکس: AP Photo/Shizuo Kambayashi
روزی که جهان دیگرگون شد
هیروشیما، ۶ اوت ١٩۴۵
نویسنده: John HERSEY
برگردان: منوچهر مرزبانیان/دوستان لوموند دیپلماتیک
در ساعت ٨ و١۵ دقیقه بامداد روز ۶ اوت ١٩۴۵ بمب افکن امریکائی ب- ٢٩ موسوم به «انولا- گی» که خلبانی آنرا فرمانده پل تی بتز بر عهده داشت، نخستین بمب هسته ای تاریخ را بر شهر هیروشیمای ژاپن فرو ریخت. پایان جنگ جهانگیر دوم و آغاز عصر هسته ای چنین بود.
این بمب به آنی ١٠٠ هزار تن را کشت و گونه ها ئی از رنج بشری را که تا آن زمان ناشناخته بود به بار آورد.
جان هرسی روزنامه نگار امریکائی در میان اولین روزنامه نگاران بیگانه ای بود که به محل بمباران شتافت. شهادت او را که نخست در نشریه «نیویورکر» به چاپ رسید چون نمونه برجسته گزارش جنگ به شمار آوره اند.
![]() هیروشیما |
![]() قارچ اتمی |
![]() قربانی |
بامداد آن روز، هنوز به ساعت ۶ مانده هوا چنان روشن و دم کرده بود که از گرمای توان فرسای روزی خبر می داد که بالا می آمد. چند لحظه بعد آژیر خطر طنین انداخت. زنگ آن که تنها دقیقه ای به درازا انجامید هرچند نشانه حضور هواپیماهای دشمن بود اما به واسطه کوتاهی آن تنها هشدار احتمال خطری ضعیف برای اهالی هیروشیما بود. زیرا هر روز در همان ساعت هنگامی که هواپیمای هواشناسی امریکا به شهر نزدیک می شد درست همان سوت خطر به صدا در می آمد.
هیروشیما شکل یک پنکه را داشت. شهر بر روی شش جزیره بنا شده که هفت رودخانه آنها را از یکدیگر جدا کرده بودند. این رودها از مصب رود اوتا سرچشمه گرفته و به سوی بیرون جزیره ها شاخه می گشودند. برزن های مسکونی و بازرگانی آن بر بیش از شش کیلومتر مربع در مرکز محدوده شهری گسترده بود. سه چهارم ساکنان در این گستره می زیستند. طرح های گوناگون تخلیه، جمعیت شهر را بسیار کاسته بود. ناچار از ٣٨٠ هزار تن پیش از جنگ، ٢۴۵ هزار تن هنوز در آن جا به سر می بردند. کارخانه ها و محله های مسکونی همانند حومه های عامه نشین در فراسوی محدوده شهری جای گرفته بودند. فرودگاه و بار انداز و بندرگاه به سمت جنوب و مشرف به دریای درونی قرار داشتند که جزایر متعددی از این جا و آنجایش سر برکشیده بود (١). پرده ای از کوهساران افق را در سه کناره دیگر دلتای رود می پوشاند.
صبح بار دیگر حالت آسوده و آرامی بخود گرفت. صدای هیچ طیاره ای به گوش نمی رسید. آنگاه ناگهان آسمان با جهش برق پیکانی درخشان، زردفام و چون صد هزارخورشید تابان از هم درید. کسی به یاد ندارد که که هنگام ترکیدن بمب کوچکترین صدائی در هیروشیما شنیده باشد. اما ماهیگیری که در دریای درونی نزدیک تسوزو بر زورق خود نشسته بود آذرخش را دیده و صدای انفجاری دهشت انگیز را شنیده بود. به نظر وی که در سی و دو کیلومتری هیروشیما بود، صدای انفجار، سخت گوش خراش تر از هنگامی بود که بمب افکن های ب- ٢٩ شهر ایواکونی را که فقط هشت کیلومتر دورتر از آن محل قرار داشت بمباران کرده بودند.
ابری از گرد و غبار شروع به بلند شدن بر فراز شهر کرد و آسمان را همچون شامگاه گونه ای تیر و تار ساخت. سربازانی از یک سنگر بیرون آمدند که از سر و سینه و پشتشان خون روان بود. خاموش و گیج بودند. منظری از کابوس را می ماند. چهرهایشان به کلی سوخته بود، کاسه چشم ها خالی بود و مایع چشمان ذوب شده بر گونه هایشان می ریخت. بی تردید در لحظه انفجار باید به سوی آسمان نگریسته باشند. دهان آن ها جز زخم چیزی نبود، باد کرده و پوشیده از چرک …
خانه ها در شراره های آتش می سوخت. قطره های آب به بزرگی تیله ای شروع به باریدن گرفت. این ها قطره های تشکیل شده از رطوبت درهم فشرده ای بود که از کلاهک غول آسای دود و گرد و خاک و پاره های بیرون جسته از شکافت هسته ای، که به همان زودی چندین و چند کیلومتر بر فراز هیروشیما برافراخته بود، فرو می ریخت. قطره ها بسیار بزرگتر از آن بود که بتوان آنها را عادی پنداشت. کسی بنای فریاد کشیدن گذاشت، «امریکائی ها بر سر ما بنزین می ریزند. می خواهند ما را بسوزانند!» اما این ها به یقین قطره های آب بود و هنگام فروافتادن آن ها، شاید به سبب مکندگی هوائی که شهر طعمه آتش می طلبید، بادی هر لحظه توفنده تر وزیدن گرفت. درختان درشت پیکر شکست و دیگرانی که نازکتر بودند از ریشه کنده و به هوا پرتاب شدند، که هرچه از شهر بازمانده بود در گونه ای تندباد قیف وار جنون انگیز در آن در هم می پیچید: سفال بام و در و پنجره و لباس و فرش …
از ٢۴۵ هزار ساکنان شهر، نزدیک به ١٠٠ هزار تن یا در جا مرده یا در لحظه انفجار جراحت های مرگباری بر داشته بودند و صد هزار تن دیگرنیز زخمی شده بودند. دست کم ١٠ هزار تن از این زخمی ها که هنوز می توانستند گام بر دارند به سوی بیمارستان اصلی شهر به راه افتادند. اما این بیمارستان در وضعیتی نبود که چنین هجومی را پذیرا باشد. از ١۵٠ پزشک هیروشیما ۶۵ تن در جا مرده و دیگران زخمی بودند. و ١۶۵۴ تن از ١٧٨٠ پرستار شهر یا مرده و یا چنان زخم برداشته بودند که دیگر کاری از آنها بر نمی آمد. بیماران افتان و خیزان از راه می رسیدند و این جا و آن جا هرجا که بود جای می گرفتند. بر کف تالار انتظار، دالان ها، آزمایشگاه ها، اتاق ها، پلکان، هشتی ورودی، زیر درگاه درشکه رو و در بیرون، در خیابان های ویران شده تا آنجا که چشم کار می کرد زخمی ها چندک زده یا دراز کشیده بودند… آنها که کمتر آسیب دیده بودند به یاری لت و پار شده ها می شتافتند.
همه اعضای خانواده ها با چهره های از ترکیب افتاده به یکدیگر یاری می رساندند. چند زخمی می گریستند. بیشتر آنها استفراغ می کردند. ابرو های برخی سوخته بود و از چهره و دست هاشان پوست آویزان بود. دیگران دست هایشان را از سوزش دردی که می کشیدند به بالا دراز کرده بودند، انگار باری را بر کف دست هایشان رو به آسمان نگه می داشتند. اگر دست یک زخمی را به دست می گرفتی، پوست وی به قطعات بزرگ مانند دستکش از تن کنده می شد…
بسیاری یا عریان بودند یا پاره رختی بر تن هاشان مانده بود. سوختگی ها که نخست زرد رنگ می نمود آنگاه سرخ می شدند و ورم می کردند و پوست از گوشت تن جدا می شد. سپس به چرک می نشست و بوی تهوع آوری از آنها بر می خاست. بر روی برخی اندام های عریان جای سوختگی، نقش لباس های ناپدید شده را کشیده بود. از آنجا که سفیدی، گرمای بمب را باز تافته و سیاهی، آنرا به خود گرفته بود گل های کیمونو بر روی پوست برخی زنان نقش بسته بود. تقریبا همه زخمی ها مانند خوابگردها پیش می آمدند، خاموش با سری برافراشته و نگاهی خالی.
نقش خطوط اندام انسانی بر دیوارها
همه قربانیانی که زخم سوختگی بر تن داشتند و از آثار ناشی از برخورد موج انفجار رنج می بردند تابش های مرگبار را جذب کرده بودند. پرتوهای رادیواکتیو یاخته ها را ویران و هسته ها یشان را تباه کرده و غشاء آن ها را دریده بود. کسانی که در جا نمرده و حتی زخمی برنداشته بودند خیلی زود به بستر بیماری افتادند. دچار تهوع و سردرد های شدید و اسهال شدند. تبدار بودند. نشانه های بیماری چندین روز به درازا می کشید. آنگاه در وهله دوم که ده تا پانزده روز پس از انفجار بمب آغاز شد موها شروع به ریزش کرد. سپس اسهال و تبی عارض شد که گاه تا ۴١ درجه هم می رسید.
بیست و پنج تا سی روز پس از انفجار نخستین اختلال ها در خون پدیدار شد، لثه ها به خون ریزی افتادند، شمار گویچه های سفید بطور انبوهی کاهش یافت و در همان حال مویرگ های پوست و مخاط ها پاره می شد. کمبود گویچه های سفید مقاومت بدن را در برابر هر گونه عفونتی کاسته بود؛ کوچکترین زخمی ماه ها به درازا می کشید تا بهبودی یابد؛ بیماران به عفونت های ماندگار گلو و دهان دچار شدند. در پایان وهله دوم اگر بیمار جانی سالم بدر برده بود، کم خونی ناشی از کاهش گویچه های سرخ آشکار می شد. بسیاری از بیماران در این مرحله از عفونت حفره های ریوی جان باختند.
همه کسانی که پس از انفجار به گونه ای از تحرک خود کاسته بودند کمتر دستخوش خطر ابتلا به بیماری بودند تا آنها که به جنب و جوش بسیار دست زده بودند. موهای سفید به ندرت ریختند. اما بر دستگاه تولید مثل اثری پایدار بر جا ماند. مردان عقیم شدند و زنان آبستن سقط جنین می کردند و تمام زنانی که در سنین بارداری بودند دریافتند که دوره قاعدگی ماهانه آنها متوقف شده است …
نخستین دانشمندان ژاپنی که چند هفته پس از انفجار سر رسیدند متوجه شدند که جهیدن درخشش بمب رنگ بتون را برده است. در برخی گوشه ها، علائمی بر جای گذاشته بود که در واقع نقش سایه های اشیائی بود که برق انفجار بر آنها تابیده بود. برای نمونه کارشناسان سایه ثابت برج ساختمان اتاق بازرگانی که بر بام همان بنا نقش بسته بود را پیدا کردند. همچنین به خطوط اندام نقش شده انسان ها بر روی دیوار دست یافته بودند که به نگاتیو عکس ها میمانست. در کانون انفجار، بر روی پلی که نزدیک موزه علوم قراردارد، تصویر مردی با گاری اش بشکل سایه ای دقیق نقش انداخته بود که او را درست در لحظه ای نشان می داد که پیش از انکه انفجار او و مرکبش را از هم فروپاشد تسمه را برای زدن اسبش بلند کرده بود …
۱- یادداشت مترجم فرانسه متن. شهرهیروشیما در جنوب باختری هون شو بزرگترین جزیره مجمع الاجزایر ژاپن بر کناره دریای درونی که به این جزیره و جزایر شیکوکوو و کیو شو محصور است واقع شده