ستاره و قاصدک
ته آسمون
یه ستارهایه که منتظره شبه
کوچیک، مثل یه سنگریزه ته دریا میمونه
روزا دیده نمیشه
اما اونجاس
چیزایی هستن که به چش دیده نمیشن
اما هستن!
قاصدک پرواز میکنه
میره می شینه لب جوی آروم میگیره
منتطر میمونه تا بهار بشه
به چش دیده نمیشه
اما اونجاس
چیزایی هستن
که به چش دیده نمیشن
اما هستن
——————————–
تقویم و ساعت
تقویم برای اینه که
اگه خواستی بدونی چه فصلیه
نگاش میکنی
میبینی بهاره
گل باهوش
تقویم نداره
اما وقتی بهار میشه
میشکفه
ساعت برای اینه که
اگه خواستی بدونی چه ساعتیه
نگاش میکنی میبینی
چهار عصره
پرنده باهوش
ساعت نداره
اما وقتی چهار عصر بشه
آواز میخونه
———————
روح گل
روح گلی که میریزه
میره آرامگاه گلا آروم میگیره
بعد دوباره همشون
از نو زنده میشن
آخه گلا خیلی مهربونن
وقتی خورشید خانوم
صداشون میکنه
همشون میشکفن و لبخند میزنن
عسل شیرینشونو میدن به پروانه
عطرشونو میدن به آدما
بعد وقتی باد دعوتشون میکنه به رفتن
همراش میرن
گلبرگای ریختشون هم
توی بازی دختر بچهها
پلوی مهمونی میشه
×××
پینوشت: