مرکز مطالعات ژاپن:
هفته گذشته بود که پروفسور «ریوسوکه اهاشی» فیلسوف برجسته مکتب کیوتو و رییس مرکز فرهنگی ژاپن-آلمان در ایران حضور یافت. وی به دعوت دانشگاه علامه طباطبایی و انجمن فلسفه میان فرهنگی ایران به کشورمان سفر کرده بود. او با حضور در چهار جلسه سخنرانی به ارائه نظرات خود درباره موضوعاتی چون فلسفه شرقی و طرح فلسفی ایزوتسو، تجربه تجدد در ژاپن و نسبت مکتب کیوتو با آراء مارتین پرداخت.
ریوسوکه اهاشی، استاد فلسفه متولد 1944 و 72 ساله است. وی به لحاظ فلسفی متأثر از دیدگاه مکتب کیوتو است و مهمترین عضو زنده این مکتب به شمار میرود. از زمان نگارش رساله دکتری خود درباره شلینگ و به مواجهه فلسفی میانفرهنگی بین اندیشه غربی و تفکر شرقی علاقهمند شده است. او کتابی را به زبان آلمانی در سال 1992 در همین مورد منتشر کرده است. اهاشی در سالهای پایانی عمر ایزوتسو در طی یک رابطه صمیمانه به نظرات وی درباره فلسفه شرقی، اسلام و ایران علاقهمند شد و همین علاقه مبدأ تلاش او برای پیگیری طرح ایزوتسو برای درافکندن فلسفهای با عنوان «فلسفه شرقی» شد. متن پیش رو گزارش خلاصهای است از مجموع چهار سخنرانی ایشان در سفری که به ایران داشت.
نقش برجسته ایزوتسو در ارتباط فرهنگی ایران و ژاپن
وی درباره ارتباط ایران و ژاپن در دوران مدرن توضیح داد: «آنچه در آغاز دهه 70 میلادی بهعنوان بحران نفت شناخته میشد ناگهان ژاپنیها را متوجه این نکته کرد که اقتصادشان تا چه حد وابسته به نفت در خاورمیانه است. اگر این رخداد را نخستین دوره رابطه مدرن میان ژاپن و جهان اسلام بدانیم انقلاب ایران در پایان دهه 70 میلادی به رهبری آیتالله خمینی و نیز جنگ ایران با عراق در دهه 80 میلادی دوره دوم این ارتباط محسوب میشود؛ زیرا ژاپنیها دریافتند ژاپن و جهان اسلام در شبکه جهانی سیاست نسبتی تنگاتنگ با یکدیگر دارند. به موازات دوره دوم و در دهه 80 پژوهشگران فلسفه در ژاپن به نحو فزایندهای علاقهمند به تحقیق درباره دین اسلام شدند. میتوان این علاقه را پدیدار دوره سوم ارتباط میان ایران و ژاپن دانست. در ایجاد این علاقه فزاینده نهتنها زمینه سیاسی و اقتصادی بلکه دستاورد بزرگ اسلامشناس ژاپنی توشیهیکو ایزوتسو نیز نقش داشته است.» اهاشی با اشاره به این که ما در آستانه دوره چهارم ارتباط هستیم گفت: «در آستانه دوره چهارم با تلفیق تمامی دورههای پیشین میتوانیم از دوره تکنیک و هنر و یا در دیدی وسیعتر دوره تکنیک و دین صحبت کنیم.»
در اروپا مدرنیزاسیون همراه با سکولاریزاسیون بود
وی در ادامه در توضیح این دوره گفت: «در اروپا مدرنیزاسیون همراه با سکولاریزاسیون بود؛ اما به نظر من در جهان اسلام چنین تمایزی بین امر عرفی و امر قدسی وجود ندارد. تکنیک مدرن در تلقی اروپایی نیازی به درک خدا ندارد. مدرنیزاسیون در جهان اسلام باید راه متفاوتی را نسبت به اروپا طی کند. ما ژاپنیها با همین مساله در بیش از 100 سال پیش مواجه بودهایم. سنت و روح فرهنگ شرقی بسیار متفاوت بود با چیزی که در اروپا وجود داشت. ژاپنیها بدون این که تبدیل به انسانهای اروپایی شوند به اخذ تکنولوژی مدرن اقدام کردند. راه ایران و ژاپن در فرآیند مدرن شدن متفاوت بوده است. البته ایران مدتهاست که مسیرش به سمت مدرن شدن را آغاز کرده است اما همچنان راههایی را در پیش رو دارد.»
معنای شرق و غرب چطور جان میگیرد؟
استاد فلسفه دانشگاه کیوتو در ادامه سخنرانی خود به واکاوی معنا و جایگاه واژه شرق نزد ژاپنیها و تاریخ مواجهه ژاپن با غرب پرداخت. وی گفت: «کانت در مقالهای تحت عنوان جهتیابی کردن در اندیشه به چه معنا است؟ میگوید: «اگر من خورشید را در آسمان میبینم، آنهم بهگونهای که اینک نیمروز است، میتوانم جنوب، شرق، شمال و غرب را پیدا کنم. اما برای این کار من کاملاً به احساس یک تمایز و فرق نزد سوژه خود نیازمندم، یعنی به دست راست و چپ.» من با این نقل قول از کانت صرفاً میخواهم بگویم که برای ژاپن که سرزمین طلوع آفتاب در شرق است، مساله جهتیابی مدتهای مدید مساله نبود. مساله هنگامی جدی شد که مشخص شد کشورهای مغرب زمین بر تمام زمین سیطره دارند. تمدن غربی که در پس نیروی قاهر نظامی ایستاده بود، برای ژاپن به منزله خورشید بود برای جهتیابی. مغرب زمین بهعنوان منطقهای که خورشید در آن غروب میکند، برای ژاپن منطقه طلوع خورشید فرهنگی بود.»
فلسفه یا همان تفکر کنفسیوسی در اروپا!
این چهره برجسته مکتب کیوتو با اشاره به تاریخچه ترجمه فلسفه در ژاپن گفت: «اندیشیدن در شکل فلسفه در معنایی که نقل شده است، تنها در اروپا پدید آمد. فلسفه به معنای اخص کلمه پیشتر در ژاپن وجود نداشته است. این بدان معناست که نخستین گام برای طرح فلسفه غرب در ژاپن با ترجمه مفهوم فلسفه آغاز میشد. پیشگام ترجمه ادبیات غربی در ژاپن یک سامورایی جوان به نام آمامه نیشی بود. نیشی دقیقاً در دوران گذار ژاپن از وضعیت ارباب رعیتی به نظام سیاسی مدرن زندگی میکرد. او فلسفه غرب را تفکر کنفوسیوسی در اروپا نامید. این دلالت بر این دارد که نیشی تفکر کنفوسیوسی را فلسفه شرق میدانسته است.»
امر مغرب زمینی و روایت هیدگری
ریوسوکه اهاشی در توضیح معنای امر مغرب زمینی گفت: اگر بخواهم راجع به فلسفه شرقی صحبت کنم باید نخست بگویم امر مغربزمینی از نگاه هیدگر به چه معناست؟ هنگامی که من از فلسفه شرقی سخن میگویم منظورم بحثهای وطنپرستانه نیست و هیدگر نیز هنگامی که از فلسفه غربی صحبت میکند اروپا محور نیست. هیدگر «مغربزمین» را «سرزمین غروب» تلقی میکند. این تلقی با گمان او گره میخورد که تاریخ «مابعدالطبیعـۀ مغربزمین» به پایان خود نزدیک میشود. خود او در سخنان آناکسیمندر چنین میگوید: «آیا ما در واپسین اوقات پیش از غروب عظیمترین دگرگونیهای تمام زمین و فضای تاریخیای ایستادهایم که زمین در آن واقع شده است؟ آیا ما در شامگاه شبی ایستادهایم که صبح دیگری در پی خواهد داشت؟ آیا ما عزم سفر برای ورود به سرزمین تاریخ این غروب کردهایم؟ آیا سرزمین غروب تازه در حال برآمدن است؟ آیا این مغربزمـین، ورای غرب و شرق و از دالان آنچه اروپایی است، جایگاه تاریخ آیندهای خواهد بود که حوالتش آغازینتـر اسـت؟ آیـا مـا اصحاب امروز بدینمعنا مغربزمینی هستیم که با گذار ما به شب جهان این معنا تازه برخواهد آمـد؟»
اناالحق حلاج گریز از دایره سوبژکتیویسم
در پایان اهاشی به سراغ ایزوتسو فیلسوف و اسلامشناس شهیر ژاپنی رفت و در توضیح پیوند تفکر هیدگر با ریشههای شرقی گفت: «بهعنوان پژوهشگر فلسفه میتوانم در خلال نوشتههای ایزوتسو نوری را ببینم که از عـالَم فلسفۀ اسلامی ساطع میشود. از دیدگاه من، سخن یک عارف برجسته، یعنی منصور حلّاج چنین نوری است. حلّاج میگوید: «هویت لک فی لائیتی ابداً»، در نابودن مـن بـرای تـو، بـودنی جاودانـه اسـت. ایزوتسو در ارتباط با سخن حلّاج میگوید: «اگر از طریق نفیِ بعد از نفی من- آگاهی را پیوسته نفی کند و ژرفتر و ژرفتر در درون من بکاود، در نهایت به نفی خویش در ژرفای عدم خویشتن خویش میرسد. در آنجـا آگـاهی سـوبژکتیو آدمی یکسره محو میشود. این بدان معناست که من بهکل از میان میروم و من، عدمی تهی میشـود.» ایزوتسو حکایت میکند که حلّاج سخنی باز هم بنیادیتر دارد: انا الحق، من خدایم. این البته سخنی بود که در بستر توحیدی اسلام اندیشهای خطرناک تلقی میشد، بهطوری که در سال 922 او را به دار آویختند. این همان رخداد متناظر با رخداد محکومیت مایستر اکهارت به ارتداد از جانب پاپ بود.»
منبع: