مریم ابریشمکار:
یک هفته در ژاپن بودم و همان روز اول در شهر اوساکا حس کردم که دلم به شدت می خواهد مدتی را در ژاپن و با ژاپنی ها زندگی کنم.
شب که به فرودگاه اوساکا رسیدم، به قدری خسته بودم که فقط می خواستم زودتر به هتل برسم. یک روز را تقریبا از دست داده بودم. شب راه افتاده بودیم و فردا شبش رسیدیم. برای من فرودگاه ها همیشه بخشی از سفر هستند. از کلیت فرودگاه می توانی حدس هایی درباره آن کشور بزنی و همین یکی از جاذبه های سفر است، حدس ها گمان های بدون قضاوت و فقط دیدن و دیدن. من کمتر در سفر با آدم ها حرف می زنم و ترجیح می دهم میان مردم راه بروم و تماشا کنم. مثلا برای من تابلوهای تبلغات خیلی مهم است. تبلیغات و گرافیک ها خیلی چیزها از مردم شهرها نشان می دهد. مسلما شهری که در آن ماکارانی تبلیغ می شود و موبایل و رژ لب با شهری که موزه تبلیغ می کند و تئاتر خیلی فرق دارد.
بگذریم و بریم سراغ ژاپن.
در فرودگاه همه چیز در سایز کوچک و کوتاه بود. گیت های ورودی مترو، باجه های تلفن عمومی و اطلاعات و حتی سطل آشغال ها. دلیل واضح است، چون ژاپنی ها اکثرا کوتاه قد هستند. البته جوان تر ها بلندقد هستند. معلول بودن در ژاپن مزه می دهد چون زندگی کردن از آدم عادی در ایران راحت تر است.
ژاپن را در همین یک هفته کشور تمیز، مدرن و با کیفیتی دیدم. هویت ژاپن از مردمش است و نه از ساختمان و تکنولوژی و روبوت. تکنولوژی وارداتی نیست و هرچی هست به خورد زندگی رفته. همه چیز به همه چیز می آید. خام است اگر بگوییم ژاپن ادای غرب را درآورده یا آمریکایی شده که من اصلا اینطور ندیدم نه مردم را و نه فضای شهرها را.
مردم ژاپن را آرام و با حوصله دیدم. به شدت مودب و با احترام رفتار می کردند، هم به خودشان هم به خارجی ها. بارها دیدم که به ما تعظیم کردند و ما معذب برای آنها خم می شدیم. فکرش را نمی کردم هنوز این رسم رایج باشد ولی بود. تا دو روز بعد از سفر موقع حرف زدن با کسی کمی خودم را خم می کردم. می توانم حدسش را بزنم اگر در ژاپن بمانم چقدر زود همرنگ آنها می شوم.
یک مرد ژاپنی وقتی شنید که ما ایرانی هستیم ذوق زده گفت: «ایران! نفت! شما خیلی خوش شانس هستید. ما باید نفت شما را بخریم تا پارچه کنیم و بعد به شما بفروشیم…» من تو دلم گفتم نه داداش اینطوری ها هم نیست شما خوش شانسی نفت نداری! اصلا اشتباه نکن تو این قضیه.
نوامبر یکی از بهترین ماه ها برای دیدن ژاپن است. پاییزش بی نظیر و زیبا بود. درخت ها یکی در میان قرمز، زرد، نارنجی و سبز بودند. کیوتو و نارا دو شهری هستند که از اوساکا فاصله زیادی ندارند و باغ ها و پارک های کم مانندی در آنهاست. در کیوتو بافت شهر و فضا قدیمی تر است. مثلا به راحتی می شود خیابان های تنگ با خانه هایی به سبک خانه اوشین و هانیکو دید. خیلی از زن ها را می شود با کیمونو دید، هرچند در توکیو هم چند نفری را با این لباس سنتی دیدم. اینها هم دو گیشای ژاپنی بودند که از خانه بیرون آمدند و ازشان اجازه گرفتم که عکس بگیرم.
بعضی چیزها را آدم می شنود ولی انگار تا نبیند، اثر نمی گذارد. در طول سفر خوابمان اینقدر بهم خورده بود که از ساعت ۸ شب تا ۲ نیمه شب می خوابیدیم و از ۲ تا ۶ صبح هم یک سر سوپرمارکت سر کوچه می رفتیم، خوراکی می گرفتیم و بقیه اش را در اتاق هتل وقت می گذراندیم. صبح اولین روز، ساعت ۷ چیزی دیدم که هنوز اینقدر برایم عجیب است که نمی توانم به چشم هایم هم اعتماد کنم. مردهایی با کت، شلوار و کروات دیدم که جارو به دست آشغال های کنار خیابان را جمع می کردند. بعد متوجه شدیم که قبل از شروع ساعت کاری، کارمندان هر ساختمان برگ ها و «احیانا» آشغال های اطراف شرکت را جمع کنند. با خودم فکر می کردم یعنی می شود ایرانی ها در تهران، مثلا در خیابان تخت طاووس صبح ها خم شوند و برگ های زرد ریخته شده روی زمین را بردارند؟ اگر نشده برای همین است که الان ایران ایران است و ژاپن ژاپن.
ژاپنی ها خم می شوند و آشغال روی زمین را برمی دارند و در سطل تفکیک شده زباله می اندازند. به همین سادگی که من و شما نمی کنیم. من دیدم که بچه ای که پاکت کیک اش را روی زمین انداخت و نفر بعدی از روی زمین برداشت و توی سطل انداخت!
ژاپن محصول خود ژاپنی هاست. چند روز صبح ها در شهرهایی مثل اوساکا، توکیو و یوکوهاما راه بروی باورت می شود اگر این ها «کار» می کنند، ما ها چه کار می کنیم؟
یکی از تصاویری که در ژاپن زیاد دیده می شود، رفت و آمد آدم ها در خیابان و عبور از خط کشی عابران است. توده انسانی منتظر پشت چراغ و بعد انفجار انسان که می گذرد. همه منظم و مرتب با لباس های تیره برای محل کار، جدی و مصمم، انگار که می روند یک کار خیلی مهم انجام دهند. این کار مهم انگار ساختن کشوری با کیفیت است.
همه چیز ژاپن فرق دارد. ژاپن کشور باکیفیت هاست. ژاپنی ها توالت هایشان را هم به برق می زنند. به همه چیز در ریدن و شاشیدن زن و مرد توجه شده. از کجا و به چه نقطه ای آب بپاشد. دکمه ها کجا باشد. معلولین چه کار کنند. برای همه چیز دستور العمل هست. برای دوش حمام به اندازه دو صفحه آ۴ به دیوار چیز نوشته اند. هیچ آب و برقی الکی هدر نمی رود. همه چیز خودکار و منطقی است. ژاپنی ها در مصرف انرژی خسیس نیستند، (اصلا به اروپایی ها شباهت ندارند) از آن درست استفاده می کنند. به همین سادگی
ژاپن، کشور سازنده کارتون های بچگی ما است. اما واقعا ژاپنی ها با همه جدی بودنشان در نگاه اول، روحیه بچگانه دارند. گرافیک ها، نشانه ها و علائم شهری همگی کارتونی با شخصیت های کمیک بودند. ژاپن را اصلا خشک و بی روح ندیدم و چقدر خام است اگر ژاپن را کشور صنعتی صرف ببینیم.
شهری ترین شهری که تا به حال دیده ام، توکیو بود. هرچند که نیویورک و لندن را هنوز ندیدم. ساختمان های عظیم و خیابان کشی های منظم با خط کشی های عابر پیاده. شاید در دبی برج های لاغر مردنی دراز زیاد دیدم اما توکیو ساختمان های گنده هستند هم در حجم هم در قامت و این دو باهم فرق اساسی دارد. مثلا در متروپولیتن توکیو ۱۳ هزار کارمند هر روز به سر کار می روند. این ساختمان با الهام از کلیسای نتردام در پاریس بنا شده. جالب اینجاست که برج توکیو هم از روی برج ایفل پاریس ساخته شده است. جالب تر آنکه شهرهایی مثل یوکوهاما، اوساکا و توکیو پر است از رستوارن ایتالیایی. سردر هر رستورانی هم پرچم ایتالیا در اهتزاز است، جوری که بیشتر از خود پرچم ژاپن دیدم.
اما جزییات دیگر که دوست دارم اینجا بنویسم:
غذای گیاهی راحت پیدا می شود، خصوصا سوشی گیاهی. اکثریت با زبان انگلیسی آشنا هستند و انگار مردم شیفته این هستند که به توریست ها کمک و راهنمایی کنند. در ژاپن رفت و آمد بین دو شهر ساده تر از مسیر پارک وی – تجریش در تهران است. ساده و راحت سوار قطار می شوی و می روی یک شهر دیگر. سوپر مارکت ها پر از خوراکی های متنوع با بسته بندی به شدت جالب اند. کمیک استریپ ها در ژاپن خیلی طرفدار دارند. خوانده ام که هر ژاپنی در یک سال ۵۰ کتاب کمیک استریپ می خرد و می خواند. دم در خیلی از خانه ها دیدم که مردم گلدان گل و گیاه نگه می دارند. مردم خوش لباس و خوش اندام اند. خیلی به ندرت کسی چاق است. چهره ها عبوس و افسرده نبود – البته در مقایسه با خیلی از چینی ها در چین- . دوچرخه وسیله رفت و آمد اول مردم است و بعد مترو و بعد ماشین شخصی. ژاپن خیلی وحشتناک گران نیست و می شود سفر ارزانی داشت اما خب رسیدن به سرزمین آفتاب هزینه هم دارد.
1 دیدگاه
Fereidoon
بسیار قشنگ و جالب ژاپن توصیف شده بود .
ممنون از مطالب خوبی که می گذارین
من هم حتماً باید سفری به سرزمین افتاب داشته باشم